توی نوشتهٔ قبلی در خصوص تبعیض و تعارضش با شرف و وجدان انسانها صحبت کردیم. اینکه چطور کسی که خودش رو ذاتا بهتر و برتر از دیگری نمیدونه، نمیتونه به دینی مثل اسلام باور داشته باشه. باور به اسلام، خودش آغاز تبعیضهاست. از زن و مرد گرفته تا آزاده و برده. توی این نوشته، میخوایم در خصوص دینِ برحق صحبت کنیم. آیا اصلا امکان شناختن و قبول یه دین به اسم دینِ حق وجود داره یا نه.
انتخابِ دینِ حق
فرض کنید که فطرت ما انسانها در پرستیدنِ یه خدا و باور به یه دین باشه. البته فرض کنید، چون من هیچ سندی که تایید کنندهٔ این گرایش باشه تا حالا پیدا نکردم. حالا میخوایم دین حق رو انتخاب کنیم. سوال اینجاست که از کجا شروع کنیم؟ بیش از چهار هزار مذهب در دنیا به ثبت رسیده (غیر از اونهایی که نابود شده). خودِ اسلام حداقل ۷۳ فرقه داره که حتی پیروان هر کدوم از این فرقهها بر سر جزئیات با هم اختلاف نظر دارند. بعضی از این فرقهها، بقیه فرقهها رو از کافرها هم کافرتر میدونند و خونشون رو حلال.
به فرض محال اگه من تموم عمرم رو تخصیص بدم به یافتن دین حق، آیا اصلا از نظر ذهنی توان بررسی همهٔ اینها رو دارم؟ مغز ما وقتی یکم مساله پیچیده میشه، همه رو با هم قاطی میکنه. چطوری دادههای این چند هزار مذهب و فرقه رو دستهبندی کنم که بتونم بهترین رو انتخاب کنم؟
اون مذهبِ بومیهای فلان قاره چی؟ اومدیم و همون دین، دینِ حق بود. تا بررسی نکنیم که نمیتونیم نظر قطعی بدیم. آیا همهٔ ما امکان سفر و تحقیق در خصوص اون مذهب رو داریم؟
یه موضوع دیگه، ماها از نظر ضریب هوشی با هم تفاوتهای ذاتی داریم؛ تفاوتهایی که خودمون دخل و تصرفی توش نداشتیم. سوال من اینه که تکلیف کسایی که توانِ کاوش و تحلیل چندتا دین ساده رو هم ندارند چیه؟ دیگه چه برسه به چند هزار دین مختلف.
شاید پاسخ بدید که باید از اهل فن کمک بگیرم. خب اوضاع بدتر شد که. اگه قرار باشه پای حرف اهلِ فنِ تموم این مذهبها بشینم، که احتمالا یه هفت هشت دهتا جون نیاز دارم که بتونم فقط به حرفهاشون گوش کنم.
شاید بگید که برم سراغ اصلیها. پاسخ اینه که کدوم عقل سلیمی میگه دین حق حتما جزء همون اصلیهاست؟ شاید بگید که خب یه چیزی بوده که اینجوری غالب شدند. باید بگم که مرتکب مغالطه توسل به اکثریت شُدید. یه زمانی کل دنیا باور داشت که زمین مسطحه. زمین مسطح بود؟ با همهٔ اینها، همون اصلیها هم اونقدر منبع و رساله دارند که توی طول عمرم نمیرسم حتی چندتاشون رو بررسی کنم. حتی منابع یه دین هم با هم اختلاف نظرهای شدیدی دارند.
حالا یه سری پاسخ میدن که خدا هر کسی رو بر اساس تواناییهاش حسابرسی میکنه. دو تا نکتهٔ بسیار مهم اینجا وجود داره:
۱) اول از همه، من هنوز دین حق رو پیدا نکردم که بخوام حرفهای خدای شما رو مبنا قرار بدم. شاید خدایِ دین حق این ادعا رو قبول نداشته باشه و دلیل قانعکنندهای هم برای نپذیرفتنش داشته باشه. ما که حرفهاش رو نشنیدیم. تکلیف چی میشه؟
۲) خدای ادیان سامی برای باورمندان خودش یه سری پاداشهای خاص در نظر گرفته که سایرین ازش محروماند. جواب این تبعیض چی میشه؟ چون یه تفاوتهایی وجود داره بالاخره. خود این استدلال شما، یه ضربه به دین اسلام میزنه و کاملا زیر سوال میبَرَدش. یه تناقض که میتونه دلیلی بر ناحق بودن دین اسلام باشه.
اصلا فرض کنید قراره در آینده یه چیپ بیاد با قابلیت نصب روی مغز. این چیپ توانایی تحلیل دادههای بسیار زیاد رو به مغز میده. حالا اومدیم و همهٔ ادیان رو با این توانایی بررسی کردیم و رسیدیم به دینِ حق. سوال اینه که تکلیف اونهایی که صد سال پیش مُردهاند چی میشه؟ اگه گرفتار استدلال حسابرسی بر اساس تواناییها شُدید، به چند پاراگراف بالاتر برای جواب مراجعه کنید.
دینِ حقی وجود نداره. اینها همه ساخته و پرداختهٔ ذهن بشر هستند برای زمانی که سازماندهی افراد نیاز به یه سری دستورات در جهت حفظ جامعه داشت. تاریخِ انقضای این دستورات خیلی وقته که گذشته و دیر نیست اون روزی که به دین به عنوان پدیدهای نگاه کنیم که یه زمانی تاریخ انسانها رو تحت تاثیر قرار میداد. از اون به بعد جای دین فقط توی کتابهای تاریخه و بس.