همهٔ ما دروغ می‌گیم؛ بعضی‌هامون کمتر و بعضی‌هامون بیشتر. به نظر میاد دروغ‌گویی با یه سری ویژگی‌های خوب ذهن، مثل خلاقیت رابطهٔ مستقیم داره، ولی اینجا می‌خوایم دربارهٔ خود دروغ صحبت کنیم. قبل از هرچیز، بریم سراغ تعریف مجلسیِ دروغ.

دروغ از نظر فرهنگ معین

دروغ چیست؟

سخن ناراست، خلاف حقیقت، کذب.

معمولا ما به دروغ از نقطه‌نظر منطقی نگاه می‌کنیم. مثلا:

شخص الف: جیم رو ندیدی؟

شخص ب: نه.

شخص ب راست می‌گه یا دروغ؟ اگر شخص ب، جیم رو ندیده باشه پس نتیجه می‌گیریم که شخص ب دروغ نگفته.

راست یا دروغ؟

حالا موضوع رو کمی پیچیده‌ترش می‌کنیم.

شخص الف: جیم رو ندیدی؟

شخص ب: تا اینجا بودم، ندیدمش.

فرض کنیم که شخص ب نیم ساعت پیش، کمی اون‌طرف‌تر ایستاده بوده، و شخص جیم رو دیده. دروغ گفته؟ آره و نه. از نظر منطقی، چون گفته «تا اینجا بودم» و نسبت به نیم ساعت پیش جابجا شده، دروغ نگفته، ولی از نظر من شاید دروغ گفته.

چرا؟ و چرا شاید؟

برای پاسخ به این چرا، باید از نحوهٔ کارکرد ذهن و زبان بگیم. ما از زبان برای بیان روایتی که در ذهنمون ساختیم استفاده می‌کنیم.

به عبارت ساده، اول یه روایتی در ذهنمون می‌سازیم، سپس تلاش می‌کنیم با کلمات اون رو به مخاطب منتقل کنیم، با این نیت که روایت مشابهی در ذهن طرف ایجاد کرده‌ایم.

هرچقدر روایتی که در ذهنمون داریم با روایتی که در ذهن طرف مقابل ایجاد کردیم، هم‌خوان‌تر باشه، به‌نسبت استفادهٔ بهینه‌تر و درست‌تری از زبان کردیم.

حالا، وقتی شخص الف سؤالش رو طرح می‌کنه، یه روایتی توی ذهن ما شکل می‌گیره. پاسخ ما، تلاش برای شکل دادن روایتیه که می‌تونه راست یا دروغ باشه (جدای از مسألهٔ منطقیش).

فرض کنید خوانشِ ما از روایت شخص الف اینه:

آیا تا اینجا وایساده بودی، شخص جیم رو دیدی؟

خب اینجا، برداشتِ ما از سؤال واقعا به دقایق گذشته که ما اینجا بودیم (و نه نیم‌ساعت پیش) برمی‌گرده. در نتیجه ما راست گفتیم.

اما فرض کنید که خوانِش ما از روایت شخص الف اینه:

امروز شخص جیم رو ندیدی؟

اگه بگیم نه، دروغ گفتیم. چرا؟ چون خوانشِ ما از رخدادها با پاسخ ما نمی‌خونه. پاسخ ما، تلاشی برای شکل دادنِ روایتی در ذهن طرف مقابل از طریق زبانه که صحیح نیست.

اینجاست که دروغ، بیشتر شکل اخلاقی به خودش می‌گیره تا منطقی.

زمانی که شما تلاش می‌کنید تا روایتی جعلی در ذهن طرف مقابل بسازید، هرچقدر هم این روایت‌ها با واقعیت‌های بیرون هم‌سو باشند، شما دروغ گفتید.

پیِ توجیه چرایی نباشید. کسی قرار نیست قضاوتتون کنه، مگر اینکه با خودتون هم رودربایستی داشته باشید. خودتون بهتر می‌دونید که نیتتون از روایتی که گفتید چی بوده.

با یه مثال دیگه بحث رو تموم می‌کنم.

اگه فلانی برای ناهارم ماکارونی فرستاده و من برای این‌که دروغ‌گو نباشم، در کنار چلو مرغم، یه قاشق ازش خورده باشم، و به طرف بگم که «ماکارونی خوردم،» احتمالا دروغ گفتم. چرا؟

چون من تلاش می‌کنم روایتی در ذهن اون خانم یا آقا بسازم، که با واقعیت فاصله داره. چه روایتی؟ که «من ناهار ماکارونی‌های تو رو خوردم!» نه، راستش من فقط یه قاشق خوردم و چسبیدم به چلو مرغ خودم.

حالا اینکه گفتنِ این دروغ کار درستی هست یا نه، بحث دیگه‌ایه، چون خودِ دروغ گفتن کارِ اخلاقی‌ای نیست، اما راستش رو گفتن توی این شرایط هم خیلی مجلسی و قشنگ نیست!

راستش چی میشه؟ تلاش برای ساخت روایت صحیح در ذهن طرف:

من یه قاشق ماکارونی خوردم که بهت بگم ماکارونی خوردم.