جامعه، یک شبکهٔ عصبی بزرگ
سادهترین شکل تعریف ارتباطات سلولی توی مغز ما، تعریفش به عنوان شبکهای از نورونهاست که با همدیگه ارتباط دارن. وقتی دو نفر با هم وارد یه رابطه میشن، این شبکه پاش رو فراتر از جمجمهٔ ما میذاره و یه واحد بزرگتر رو شکل میده. توی خونواده به عنوان یه واحد کوچک از جامعه هم ما با یه شبکهٔ بزرگتر از شخص طرف هستیم. درسته که وابستگیها و درهمتنیدگیهای شبکهٔ داخل جمجمهٔ شما به مراتب بیشتر از شبکهٔ بزرگتر به اسم خونواده یا حتی جامعهست، اما به عنوان موجودات اجتماعی، این ارتباط به هر حال وجود داره. دلیل اینکه اطرافیان ما، روی شخصیتمون بیشتر از چیزی که فکر میکنیم تاثیر دارند، همینه. ما اونقدری که فکر میکنیم، تصمیماتمون رو براساس استدلالهای منطقی نمیگیریم. در اصل این سیگنالهایی که از طریق اطرافیان و این شبکههای فراتر از جمجمه دریافت میکنیم، تاثیرات بیاندازه مهم و بزرگی روی شخصیت و انتخابهامون داره.
پتانسیل کُنش
هر سلول عصبی یه پتانسیل کُنش داره. اگه جریانِ داخل سلول عصبی از آستانهٔ اون پتانسیلِ کُنش فراتر بره، سلول فعال میشه و سیگنالی که گرفته رو رد میکنه به سلول بعدی. البته به این سادگی نیست، اما میخوایم خیلی وارد جزئیات مساله نشیم.
حالا سلول بعدی که جریان رو میگیره، باز یه پتانسیل کُنش داره. اگه شدت جریان جوری باشه که اون هم آستانه رو رد کنه، جریان رو طبق پروتکلهای خودش از طریق ارتباطاتش با سلولهای مجاور، رد میکنه و به بعدی میده.
ولی ارتباطش با انقلاب چیه؟
اتحاد
شبکهٔ عصبی توی جمجمهٔ من رابطهٔ خیلی نزدیکتری با شبکهٔ عصبی شریکم داره. شبکهٔ عصبی من و شریکم، ارتباط درهمتری با همسایه داره و همینطور که دور میشیم از هم این رابطهها ضعیفتر میشن. این روزها شاهد یه اتحاد عجیبی بین همهٔ ایرانیها، که چه عرض کنم، همه انسانها با ما هستیم. این یه مفهوم واضح رو بیان میکنه و اونم این که رابطهٔ این شبکهٔ بزرگ خیلی قویتر از سه ماه پیش شده. شما هم احتمالا حسش میکنید. از خودگذشتهتر شدید، دلتون میخواد که یه گوشهٔ کار رو بگیرید و به هر نحوی شده به عنوان یه انسان کمک کنید.
اون خودخواهی که همهمون داریم کمرنگتر شده. چرا؟ چون اون خودخواهی برمیگرده به همین ارتباطات و شبکههای عصبی؛ هرچقدر رابطهٔ این شبکه با بقیه شبکهها قویتر باشه، این حس خودخواهی کمتر و حس ازخودگذشتگی بیشتر میشه. دلیلش اینه که دیگه شما محدود به اون شبکهٔ داخل جمجمهتون نیستید؛ شما فراتر از جمجمهٔ خودتون رفتید. شما به عنوان یک «من» بازتعریف و گستردهتر شدید.
ما به عنوان سلولهای این شبکهٔ بزرگ
خیلی سرتون رو درد نیارم. اگه هرکدوممون یه سلول توی این شبکهٔ بزرگ فرض بشیم، افراد فعالتر دائم در حال ساطع کردن جریان الکتریکی به سلولهای مجاور هستند. این افراد از اون آستانهٔ کُنشِ پتانسیل رد کردند و دارند تلاش میکنند که سلولهای مجاورشون رو هم روشن کنند. هرچقدر این سلولهای مجاور بیشتر روشن بشه، قدرت جریانی که توی اون مدار یه شبکه به راه افتاده بیشتر میشه. و وقتی قدرت جریان بیشتر بشه، سلولهای بیخیال هم مجاب به واکنش میشن. یعنی شما وقتی یه جریان قوی رو از چندتا سلول به یه سلول وارد میکنی، اون جریانِ داخلِ سلول بخواد یا نخواد احتمالا آستانه رو رد میکنه و پیام رو مخابره میکنه. به عبارتی یه موجود بیخیال رو شما به کُنشگر تبدیل میکنی.
موانع
ولی همیشه موانعی هم وجود داره. دو تا عامل اصلی و مهمی که جلو جریان رو میگیرند:
- حذف سلولهای فعال
- ایجاد جریان مخالف
حذف سلول میشه کاری که حکومت با زندانی، بازداشت، تعهد گرفتن و کارهایی از این دست انجام میده. اونها میخوان یه سلول فعال رو به غیرفعال تبدیل کنند. اونها اهمیت وجود تکتک این سلولها رو میدونند. چیزی که ما دست کم میگیریم. برای همین حتی برای توییت کردن هم جریمه و مجازات سنگین تعیین میکنند.
ایجاد جریان مخالف هم مثل تلاشهای حکومت برای وارونه جلوه دادن حقیقت و همراه کردن یه عده با خودشونه. اتفاقاتی مثل شاهچراغ، تیم فوتبال و این قبیل تلاشها برای قرار دادن مردم در مقابل مردمه. میخوان یه جریان مخالفی با نیروهای خود مردم علیه جریان جاری درست کنند.
القاء حس ترس و شرمندگی هم جزء همین تلاشهاست. از اون هشتگ مسخره پایان مماشات بگیر تا تقبیح عمل مردم برای دفاع از خودشون؛ با وجود اینکه میدونند و میدونیم که دفاع مشروع حق همهٔ ماست.
هر کُنشی در جهت انقلاب مهمه
برای همین هیچ کُنشی رو دست کم و بیاهمیت نگیرید. تاکید میکنم که هیچ و هیچ کُنشی رو دست کم نگیرید. از «رژیم آشغال» گرفته، تا اعتصابها، پخش تراکت، شعارهای شبانه، راهپیماییهای حتی چند نفره، اعتراض با پوشش مثل برداشتن روسری یا پوشیدن تیشرت با نوشتههای انقلابی، زدن زیر عمامه، آتش زدن مجسمهها و بنرها، دیوارنویسی، صحبت کردن با اطرافیان و خلاصه هر چیزی که به ذهنتون میاد. همه و همه مهم هستند. شما به عنوان یه سلول فعال که دائم این سیگنال رو ارسال میکنید، دیر یا زود افراد بیشتری رو فعال میکنید.
همین اعتصابها رو نگاه کنید. اگه کامیون اول نزنه کنار، اگه مغازهدار اول کرکره رو نده پایین و اگه یه کُنشِ به ظاهر ساده اتفاق نیفته، هیچوقت شاهد گستردگی اینچنینی اعتراضات و اعتصابات نمیبودیم. به عنوان یه شخص، کُنش ما، هرچقدر کوچک و به ظاهر خُرد، مهمه.
کرکره رو بکش پایین بامرام.
و همین قطرهها ناگهان موجی میشه که جمهوری اسلامی رو با خودش میشوره و میبره به قعر تاریخ، به عنوان تاریکترین حکومتی که تاکنون بشر دیده.