تا حالا به این فکر کردید که اگه شیطان قرآن رو نازل کرده باشه و برای مبارزه با خدا، دینی به اسم اسلام رو پایه گذاشته باشه، اونوقت چی؟ یه مسلمون، معمولا از بچگی، و بدون خواست خودش، این دین رو انتخاب کرده، و حالا در حال پرستش شیطانه.

وارد دنیای فراطبیعی شدیم؛ در نتیجه اگه نوشتهٔ من در خصوص این دنیای مرموز رو نخوندید، شاید بهتر باشه قبل از خوندن ادامه این نوشته، اون رو بخونید. اگه روی این لینک بزنید، می‌رید به اون نوشته.

تعریف خدا و شیطان

ما چطوری خدا رو از شیطان تشخیص می‌دیم؟ آیا داستان‌های افسانه‌ایِ گذشتگان، که به مراتب درک ناقص‌تری از دنیا داشتند می‌تونه منبع خوبی برای معرفی خدا و شیطان باشه؟ یا متر و معیار مناسب‌تری برای تشخیص خدا از شیطان وجود داره؟

توی تصور عامه، خدا یعنی خوبی، عدالت، درستی و صفاتی که با وجدان ما هم‌خوانی داره. شیطان چی؟ زشتی، مکر و پلیدی.

حالا می‌خوایم کمی به دل اسلام بزنیم و ببینیم که این خدا، با تعریف عامیانه از یک وجودِ خوب و لایق خدایی هم‌خوانی داره یا نه.

انسان‌زدایی در اسلام

در خصوص انسان‌زدایی توی نوشتهٔ قبلی در خصوص اسلام گفته بودم. یکی از علایق من روان‌شناسی و عصب‌شناسیه، و توی تموم این سال‌هایی که در خصوص ذهن و سوگیری‌های ذهن مطالعه کردم، می‌تونم بگم که حربه‌ای کثیف‌تر از انسان‌زدایی برای قرار دادن انسان در مقابل انسان وجود نداره.

نوع‌دوستی، به خاطر سیستم‌های طبیعی برای بقاء یکی از پررنگ‌ترین خصیصه‌های جاندارانه. این نوع‌دوستی توی انسان هم وجود داره. برای ما، صحنهٔ مُردنِ یه انسان، از نظر بار روانی خیلی سنگین‌تر از کشته شدن یه حیوونه. ما هم‌نوع‌های خودمون رو دارای روح می‌دونیم. جدای از باور به‌وجود روح، این نشون میده که ما خودآگاهی برای هم‌نوع‌های خودمون قائل هستیم. خودآگاهی نسبت به وقایع یعنی قبول می‌کنیم که یه انسان دیگه مثل ما درد و رنج رو حس می‌کنه، همونجوری که خوشحالی و شادی رو، و نسبت بهشون خودآگاهی داره.

ولی وقتی یه هم‌نوع رو به حیوان تقلیل بدیم، قضیه از نظر روانی هم تغییر می‌کنه. دیگه اون انسان رو فاقد «روح» یا خودآگاهی می‌دونیم، برای همین راحت‌تر می‌تونیم مرتکب جنایت بشیم، بدون اینکه فشار روانی شدیدی رو تجربه کنیم.

اگه دوست داشتید در خصوص Standing Bear توی ویکی بخونید؛ به خصوص وقتی خواست از خودش دفاع کنه و گفت:

این دست، همرنگ دستان شما نیست، اما اگر سوراخش کنم، خون جاری می‌شه، و من درد رو حس می‌کنم.

وقتی قرآنْ کافران یا کسانی که مثل محمد فکر نمی‌کنند رو به حیوانات تقلیل می‌ده، در اصل از همین حقهٔ کثیف استفاده می‌کنه. برای یه انسانْ کشتنِ یه هم‌نوع سخته، مگر با شستشوی مغزیِ قرآن به این نتیجه برسیم که طرف مقابل ما درکِ انسانی نداره. در این صورت، شکنجه کردن، نظاره کردن شکنجه شدن، کشتن، آواره کردن، تجاوز کردن و هزار کار کثیف دیگه، بار سنگین روانی و وجدانیش رو از دست می‌ده.

شاید سکس با حیوان رو عمل ناشایستی بدونیم، ولی آیا تا حالا شده دلمون برای اون حیوون بسوزه؟ یا صرفا عمل «سکس با حیوان» رو تقبیح می‌کنیم؟ حالا اگه تجاوز به یه انسان باشه، ولی براش اندازه یه حیوان ارزش قائل باشیم چی؟ دیگه زشتی سکس با حیوان در میون نیست، و از طرفی دلمون برای اون کسی که مورد تجاوز قرار گرفته نمی‌سوزه. (خودم درک می‌کنم که چقدر این نوع نگاه کثیفه ولی مجبورم برای نشون دادن منظورم مثال بزنم).

شاید حالا بهتر بفهمید چطور مسلمون‌ها می‌تونند توی زندان‌های جمهوریِ کثیف اسلامی به دیگران تجاوز کنند، و نه‌تنها کَکِشون نگزه، که لذت هم ببرند. (احکام شرعی که پاداش هم برای این کثافت‌کاری در نظر می‌گیره رو فعلا بی‌خیال بشیم).

بحثِ انسان‌های مریض و یا روانی جداست. ما از مسلمون‌هایی حرف می‌زنیم که از نظر روانی آدم‌های سالمی هستند، ولی باز از تجاوز لذت می‌برند. ببینید قرآن چقدر اخلاقیات رو تنزل می‌ده که می‌تونه یه انسان سالم رو به یه روانیِ خطرناک تبدیل کنه.

حالا خدایی که با یه انسان این کار رو می‌کنه، به نظرت خداست یا شیطانه؟

پدر ایتالیایی

سال‌ها پیش دوستی داشتم که از قضا مسلمون دو آتشه بود. یه روز به فکرم رسید که یه داستان تخیلی براش تعریف کنم. گفتم:

من: یه خبر خوندم و ریختم به هم.

اون: مگه چی بود؟

من: یه بابایی توی ایتالیا، پسرش رو انداخته توی شومینه و سوزونده. بعد هم وایساده تا زنده زنده سوخته.

اون: O-o

اون: دروغ می‌گی. چه جور آدمی بوده مرتیکه روانی.

من: طرف گفته که بچه‌م به حرفم گوش نمی‌داد.

اون: یعنی گناه بچه این بوده که به حرف باباش گوش نمی‌کرده؟

من: آره، حرف باباش رو قبول نداشته. حتی بعضی وقت‌ها به باباش می‌گفته که تو اشتباه می‌کنی.

اون: شوخی می‌کنی؟ مگه میشه؟ این یارو رو باید ببندنش مرتیکه دیوونه رو.

من: می‌دونی طرف شبیه کی بوده؟ خدای اسلام. چطور خدای تو، همچین وعده‌ای رو به کسایی میده که بهش کافر هستند و شاید هیچ شَری هم ازشون سر نزده باشه. تازه ماجرا به سوختن و مُردن هم ختم نمی‌شه، بلکه تا ابد می‌سوزونه و زنده می‌کنه و دوباره می‌سوزونه. به نظرت خدای تو روانی نیست؟

اینجا بود که اخم‌هاش گره خورد توی هم و سوار ماشینش شد و رفت.

در حقیقت حتی اگه همهٔ اجبارهای محیطی که به تک‌تک ما تحمیل شده رو کنار بذاریم، و انسان رو دارای اختیار تام در نظر بگیریم، آیا بازم بدترین انسان‌ها هم لایق چنین عذابی هستند؟ به عنوان یه انسان چطوری توجیه می‌کنید این همه شقاوت و سنگدلی رو؟

این نوشته از زندیق با عنوان «آیا الله یک سادیست است» جزئیات بیشتری از روانی بودن الله رو با ارجاع به آیات قرآن واکاوی کرده.

سوره نساء آیه ۵۶

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا

آنان را که به آيات ما کافر شدند به آتش خواهيم افکند هر گاه پوست تنشان بپزد پوستی ديگرشان دهيم، تا عذاب خدا را بچشند خدا پيروزمند و حکيم است.

سوره کهف آیه ۲۹

وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاء كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءتْ مُرْتَفَقًا

بگو : اين سخن حق از جانب پروردگار شماست هر که بخواهد ايمان بياورد و هر که بخواهد کافر شود ما برای کافران آتشی که دود آن همه را در برمی‌گيرد، آماده کرده‌ايم و چون به استغاثه آب خواهند از آبی چون مس گداخته که از حرارتش چهره‌ها کباب می‌شود بخورانندشان، چه آب بدی و چه آرامگاهی بد.

سوره غافر آیه ۷۱، ۷۲، ۷۳

إِذِ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ ؛ فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ ؛ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تُشْرِكُونَ 

آنگاه که غل‌ها را به گردنشان اندازند و با زنجيرها بکشندشان؛ در آب جوشان، سپس در آتش، افروخته شوند؛ آنگاه به آنها گفته شود: آن شريکان که برای خدا می‌پنداشتيد کجا هستند؟

سوره اعراف آیه ۱۷۹

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ

برای جهنم بسياری از جن و انس را بيافريديم ايشان را دل‌هايی است، که بدان نمی‌فهمند و چشم‌هايی است که بدان نمی‌بينند و گوش‌هايی است که بدان نمی‌شنوند اينان همانند چارپايانند حتی گمراه‌تر از آن‌هايند اينان خود غافلانند.

سوره النبأ آیات ۲۱ تا ۲۵

إِنَّ جَهَنَّمَ كَانَتْ مِرْصَادًا لِلْطَّاغِينَ مَآبًا لَابِثِينَ فِيهَا أَحْقَابًا لَّا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا إِلَّا حَمِيمًا وَغَسَّاقًا جَزَاء وِفَاقًا إِنَّهُمْ كَانُوا لَا يَرْجُونَ حِسَابًا

جهنم در انتظار باشد؛ طاغيان، را منزلگاهی است؛ زمانی دراز در آنجا درنگ کنند ؛ نه خنکی چشند و نه آب، جز آب جوشان و خون و چرک؛ اين کيفری است برابر کردار زيرا آنان به روز حساب اميد نداشتند.

سوره بقره آیه ۲۴

فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ

و هر گاه چنين نکنيد که هرگز نتوانيد کرد پس بترسيد از آتشی که برای کافران مهيا شده و هيزم آن مردمان و سنگها هستند.

سوره آل عمران آیه ۱۰

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَن تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِّنَ اللّهِ شَيْئًا وَأُولَـئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ

کافران را دارايی‌ها و فرزندانشان هرگز از عذاب خدا نرهاند آنها خود، هيزم آتش جهنمند.

خدای اسلام، حتی اگه وجود داشته باشه، یه روانیِ شقی و فاقد ارزش و اعتبار برای پرستیدنه. این خدا، با همین یه صفت هولناک خیلی بیشتر شبیه به شیطانه.

لایق درد و رنج

موضوع بالا حتی یه عارضهٔ جانبی دیگه هم داره که مخلوطی از دو تیتر قبلیه. اجازه بدید بیشتر توضیح بدم.

یه مسلمون رو در نظر بگیرید. این شخص با یه نفر دومی روبرو شده. این نفر دوم یا یه کافره یا حتی یه مسلمونِ «گمراه» که به خاطر اعمالش (مثلا نوشیدن الکل) لایق خشم خدا و احتمالا عذاب‌های جهنمه. حالا به نظرتون اون مسلمون که شخص دوم رو لایق عذاب و شکنجه می‌دونه، می‌تونه باهاش همدلی کنه؟

وقتی اون مسلمون می‌بینه که یه کافر داره عذاب و بدبختی می‌کشه، چطور می‌تونه با اون شخص همدلی کنه، اگه باورش این باشه که طرف لایق آتش جهنمه؟

می‌بینید که چقدر ساده و زیرپوستی اسلام بین انسان‌ها جدایی می‌ندازه و اون‌ها رو مقابل هم قرار می‌ده؟ می‌بینید چطور اسلام به سادگی مسلمون رو نسبت به درد و رنجی که توی دنیا وجود داره کور می‌کنه؟

اگه خدای این دینْ خبیث و شیطان‌صفت نیست، پس تعریف خباثت چیه؟

نگاه از بالا و برتری

ماده اول منشور حقوق بشر سازمان ملل می‌گه:

تمام انسانها آزاد زاده شده و در حرمت و حقوق با هم برابرند. عقلانیت و وجدان به آن‌ها ارزانی شده و لازم است تا با یکدیگر عادلانه و برادرانه رفتار کنند.

ویژگیِ یه مؤمنْ ایمان به دینه و ایمان به دین یعنی باور به درستی و حقانیت اون. الان خودتون رو جای یه مؤمن بذارید. شما به خیال خودتون راه حق رو پیدا کردید. نگاهتون به دیگران چطوریه؟ به خصوص وقتی کتاب دینِ شما مدام تکرار می‌کنه که شما به راه راست هدایت شدید و بقیه گمراهند؛ یا حتی پا رو فراتر از اون می‌ذاره و می‌گه که بقیه کر و کور و نفهمند؛ از این هم بدتر، اون‌ها رو حیوون‌های بی‌شعور خطاب می‌کنه!

آیهٔ ۱۷۱ از سوره بقره:

و مَثَل [دعوت‌کننده‌] کافران چون مَثَل کسی است که حیوانی را که جز صدا و ندایی [مبهم، چیزی‌] نمی‌شنود بانگ می‌زند. [آری،] کرند، لالند، کورند. [و] درنمی‌یابند.

سال‌ها پیش یه مناظره رو از بیل نای با یه مسیحی مشاهده می‌کردم که بیل به نکتهٔ خیلی جالبی اشاره کرد. طرف ازش پرسید «چی باعث میشه که به خدا باور پیدا کنی؟» بیل جواب داد «یه تیکه سند و مدرک علمی که وجودش رو اثبات کنه.» بیل ادامه داد «چی می‌تونه باعث بشه که دست از ایمان به خدا بکشی؟» و طرف جواب داد «هیچی!»

در خصوص ایمان و فرقش با باور قبلا اینجا حرف زدم. جوابی که کن هَم به بیل داد، پاسخ خیلی از مؤمنین واقعیه که با تموم وجود ایمان دارند. اون‌ها پی مدرک برای اثبات درستی یا غلطی باورشون نیستند، بلکه حتی تشکیک رو گناه می‌دونند. یعنی حتی اگه چشمشون چیزی رو ببینه که به باورشون صدمه می‌زنه، خودشون رو تسخیر شده در نظر می‌گیرند ولی ایمانشون رو زیر سؤال نمی‌برند. نتیجه اینکه نه‌تنها حرف قرآن (سوره بقره آیه ۱۷۱) رو قبول ندارم، بلکه فکر می‌کنم داره کلا اشتباه می‌زنه!

ولی همین موارد باعث شده که مسلمون‌ها بقیه رو گمراه و احمق و نادان در نظر بگیرند. توصیه‌های امر به معروف و نهی از منکر که امیدوارم در آینده در خصوصش بنویسم، هم این نوع نگاه از بالا به پایین رو تصدیق می‌کنه. اینجاست که بهشتِ اجباری میشه وظیفهٔ یه مسلمونی که یا از سر نیت خوب می‌خواد شما رو به سمت بهشت راهنمایی کنه، یا به خاطر پاداش اخروی و با زور.

کار تا جایی پیش می‌ره که یه عده مسلمون تصمیم می‌گیرند زنان باید چادر سرشون کنند. چرا؟ چون راه درست اینه. اگه نخوان سرشون کنند چی؟ به خودشون ظلم کردند!

یعنی به این نتیجه رسیدند که یه انسان خودش توانایی تشخیص ظلم به خودش رو هم نداره. می‌گن ما راه درست رو یافتیم و تو هم باید بیای، حتی اگه نخوای؛ و این لطفِ ماست به تو!

یا حتی حکم اعدام کسی که از اسلام جدا شده رو باز یه لطف در حق خودش و جامعه در نظر می‌گیرند. چطور؟ می‌گن که می‌کُشیمت تا بار گناهانت سنگین‌تر نشه!

در مجموع اون مسلمون شما رو یه گمراه می‌بینه. در نظر مسلمون، منِ بی‌دین یه احمقِ بی‌بصیرت هستم. با نوع نگاهی که قرآن هم تاییدش می‌کنه، من اونقدر مفلوکم که خودآگاهانه دارم با سرنوشت خودم می‌جنگم با اینکه می‌دونم دین اسلام «کامل‌ترین دین» خداست. حتی به این فکر نمی‌کنند که شاید یه سر سوزن حق با من باشه چون ایمان دارند!

اینجاست که نگاه تبعیض‌آمیز به هم‌نوعْ خودش رو نشون می‌ده. دیگه به نظر اسلام من یه انسان برابر نیستم، بلکه یه کودنِ حیوان‌صفتِ نجس و ناپاک هستم.

آیهٔ ۲۸ سوره توبه:

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، حقیقت این است که مشرکان ناپاکند…

حالا شما پیش خودت فکر کن کدوم خالقی میاد اینجور بین انسان‌ها تخم دشمنی، تبعیض و نگاه تحقیرآمیز رو بکاره؟ اگه پدر و مادری بین بچه‌هاشون اینجوری فرق بذارن شما سرزنششون نمی‌کنید؟ این خداست یا شیطانه؟ کسی که با اولین مادهٔ منشور حقوق بشر هم مشکل داره.

شیطان‌پرستی

روی صحبتم با مسلمون‌هاست. یه لحظه با خودتون فکر کنید. به آیات سراسر رذالت، ناپاک و زشت قرآن نگاه کنید. شاید در حال پرستیدن شیطان باشید. یعنی من فکر می‌کنم که احتمال اینکه قرآن آیات شیطان و محمد از طرف شیطان اومده باشه به مراتب بیشتر از الهی بودنشه. اگه اون دنیایی باشه و کسی قرار باشه که ضرر کنه، شاید شخصِ شیطان‌پرستی که به این آیات کثیف باور داره، اول صف باشه!

و در آخر این شعر از سعیدی سیرجانی تقدیم شما (لطفا با دقت گوش کنید):